ایلیا آل خمیس

ایلیا آل خمیس

آثار منتشر شده و ترجمه های ادبی

۶ مطلب در ژانویه ۲۰۱۸ ثبت شده است

فراموشت می کنم

 

 

 

فراموشت می کنم

 

زخمی ام کردی که از شعرم بگریزی اما

سر در گمی هنوز در پیچیده ترین استعاره هاش

افسوس

که از واژه ها بیرون نخواهی رفت

و قرن ها در زنجیر شعرم خواهی ماند

زخمی ام کردی که از شعرم بگریزی اما

هزاران آه...

که من به انتهای زیبایی چشمانت رسیده ام

و قرن هاست دفتر شعرم را بسته ام

اما تو

در تلاشی هنوز...


 

بی خاطره

 

بی خاطره

 

دریغ پیله ی پر از دردی شده ام

 بی امید پرواز

خو گرفته به جهان شب

بی خاطره ی روز

و جز افسوس بر لبان من آوازی نیست

 

 

ساده لوح

 

ساده لوح

 

می آویزم از برق گیسوانت اما وقتی

که شب است چشمانت

من در قعر دالان نگاهت گم می شوم

و غریو خنده ات لجنزار نگاهم را اما وقتی

در می نوردد و سوت زنان می گذرد از گنداب نگاهم

که هوا بارانی ست...

 

یک پلک تا مرگ

 

 

یک پلک تا مرگ

 

در یک پلکی مرگ قبل از سپیده دمان

بر بلندای بلندترین باروی عمر

تصویرت در دود آخرین سیگار

هنوز

موهایت رقصان و چشمهایت در تاریکی کوچه ها

صدایت پیچان در گوشم

هنوز

به فاصله یک پلک تا مرگ

زیباییت جادوانه جاودانه مانده بر چروک چشمانی پیر

که رد پای زمان در غفلت هم آغوشی پیکرم

چشمانم خسته از بی خوابی عمر

پیکرم نحیف از هم آغوشی مذاب زمان

صدای قدم هایت

هنوز

در قدمت فرسوده ی این دیوارها

ستون های زیبای روزگاری دور می پیچد

در یک پلکی مرگ قبل از سپیده دمان اما هنوز

سایه ات اینجاست

سایه ات اینجاست...

 

افسوس

 

افسوس

 

..چنگ زدم که نگهت دارم

اما افسوس

که دستانم فرسوده بود و

پیراهنت فرسوده تر

دره دهان باز کرده بود و

من

می دیدم عمق تاریک چشمانش را

از دور

چنگ زدم که نگهت دارم

اما افسوس...


 

 

 

 

نقوش پیراهنی آبی

 

نقوش پیراهنی آبی

 

برای من همیشه بن بستی ست

با دیواره های تا آسمان بلند و

دعایی گیر افتاده در ناودان خشک سرشاخه ی چنار پیر و

ابر بی سایه ی پف کرده از خواب طولانی نیمروز بی باران و

کابوس رویای مژه های بلند سیاهت

که بسته می شود

برای من همیشه از دیدارها بن بستی ست بی سایه و

پاییز زرد مه گرفته ی خاطراتی مبهم و

سایه ی غریب عابری بر نقوش پیراهنی آبی و

برو

برو

برو....